مثل لکه پاشیده ام،
بی محابا،
تمام و کمال،
روی خالی ِ پوشالی ِ دغدغه های دروغین،
جایی حوالی ِ خلاء خیال،
...
کجا بکنم؟
نه تو بگو ، کجا؟
توی پستوی چرک یادهای زنگار گرفته؟
وسط ظهر توی شلوغی ِ بازار؟
یا توی نصف النهار سینه هایی که خوابگاه سر ِ پُر دردسر ِ توست!
کجا بکنم بی انصاف؟
توی شعرهای همه از بهر؟
توی تعفن افسانه های شیرین؟
یا توی خواب های سراسر آشوب فرهاد؟
پ.ن : لیلای تو به جنون رسید و به مجنون، نـه !